متن صلح نامه امام حسن (علیه السلام)
پرسش :
متن صلح نامه امام حسن (علیه السلام) در تاریخ چگونه منعکس شده است؟
پاسخ :
در مورد موادی که در صلح نامه، بین امام حسن(علیه السّلام) و معاویه به امضا رسید، در مدارک تاریخی اتفاق نظر کاملی وجود ندارد. در اینجا نه تنها شایعات منتشره در آن ایام؛ بلکه غرض ورزی های مورخین و راویان نیز اثر فراوانی در آشفتگی های مربوط به نقل مواد صلح نامه گذاشته است. بزرگ نمایی پاره ای از مواد به همراه سانسور سایر بندهای صلح نامه، جعل موادی غیر واقعی و نادرست، بی توجهی به ذکر شروط اساسی جهات مختلف، تحریفی است که در این نقل های تاریخی بروز کرده است.(1)
صرفه نظر از این موارد، نقل های مختلف و پراکنده ای درباره مواد این صلح نامه وجود دارد که هر کدام قسمتی از متن اصلی را یادآور شدهاند. «آل یاسین» و برخی دیگر این نقل ها را گردآوری کرده اند و در مجموع آنها را در یکجا فراهم آورده اند. در اینجا ما متن اصلی آن را نقل کرده و سپس به برخی از مواردی که به طور پراکنده آمده خواهیم پرداخت.
چند منبع کهن، یکی «ابن اعثم» کوفی، دیگری «بلاذری» و سوم «ابن شهر آشوب» مبادرت به یاد از متن کامل صلح نامه به صورت یک معاهده رسمی کرده اند. مقدماتی که درباره متن مزبور آمده، نشانگر درستی متن مورد نظر می باشد. «ابن اعثم» می نویسد: زمانی که برخورد میان امام و معاویه به صلح انجامید، امام حسن(علیه السّلام) «عبدالله بن نوفل» را خواست و به او فرمود: نزد معاویه برو و به او بگو: «اگر مردم بر جان و مال و فرزندان و زنان خود ایمن هستند، من با تو بیعت می کنم، در غیر این صورت، با تو بیعت نخواهم کرد». عبدالله نزد معاویه رفت و [از پیش خود] به او گفت: «برای صلح شروطی وجود دارد که باید بپذیری. اول آن که خلافت به تو واگذار می شود در صورتی که پس از خود خلافت را به امام حسن(علیه السّلام) واگذار کنی. دیگر این که سالانه 55 هزار درهم از بیت المال به او اختصاص دهی. در ضمن خراج دارابجرد را نیز می باید به او بدهی. مردم نیز باید امنیت کامل داشته باشند».
معاویه این شروط را پذیرفت و سپس دستور داد تا برگه سفیدی آورده، پایین آن را امضا کرد و آن را نزد حسن بن علی(علیه السّلام) فرستاد. زمانی که «عبدالله بن نوفل» بازگشت و مسائلی را که طرح شده بود را بازگفت، امام به او فرمود: اما درباره خلافت پس از معاویه باید بگویم که من خواستار آن نیستم. درباره شرایط مالی نیز که تو پیشنهاد کرده ای، این حق معاویه نیست که در مال مسلمانان برای من تعهدی بپذیرد.
آنگاه امام کاتب خود را فرا خواند و دستور داد تا متن قرارداد را به این صورت تنظیم کند:
«بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ، هَذَا مَا اِصْطَلَحَ عَلَیْهِ الْحَسَنُ بْنُ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ، مُعَاوِیَةَ بْنَ أَبِی سُفْیَانَ، صَالَحَهُ عَلَی أَنْ یُسَلِّمَ إِلَیْهِ وِلَایَةَ أَمْرِ الْمُسْلِمِینَ عَلَی أَنْ یَعْمَلَ فِیهِمْ بِکِتَابِ اللهِ وَ سُنَّةِ نَبِیِّهِ مُحَمَّدٍ صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ وَ سِیرَةِ الْخُلَفَاءِ الصَّالِحِینَ وَ لَیْسَ لِمُعَاوِیَةِ بْنِ أَبِی سُفْیُانَ أَنْ یَعْهَدَ لِأَحَدٍ مِنْ بَعْدِهِ عَهْداً، بَلْ یَکُونُ الْأَمْرُ مِنْ بَعْدِهِ شُوْرَی بَیْنَ الْمُسْلِمِینَ وَ عَلَی أَنَّ النَّاسَ آمِنُونَ حَیْثُ کانُوا مِنْ أَرْضِ اللهِ شَامِهِمْ وَ عِرَاقِهِمْ وَ تَهَامِهِمْ وَ حِجَازِهِمْ وَ عَلَی أَنَّ أَصْحَابَ عَلِیِّ وَ شِیعَتِهِ آمِنُونَ عَلَی أَنْفُسِهِمْ وَ أَمْوَالِهِمْ وَ نِسَائِهِمْ وَ أَوْلَادِهِمْ وَ عَلَی مُعَاوِیَةَ بْنَ أَبِی سُفْیَانَ بِذَلِکَ عَهْدِ اللهِ وَ مِیثَاقِهِ وَ مَا أَخَذَ اللهُ عَلَی أَحَدٍ مِنْ خَلْقِهِ بِالْوَفَاءِ بِمَا أَعْطَی اللهُ مِنْ نَفْسِهِ وَ عَلَی أَنَّهُ لَا یَبْغِیَ لِلْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ وَ لَا لِأَخِیهِ الْحُسَیْنِ وَ لَا لِأَحَدٍ مِنْ اَهْلِ بَیْتِ النَّبِیِّ صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ، غَائِلَةً سِرّاً وَ عَلَانِیَةً وَ لَا یَخِیفُ أَحَداً مِنْهُمْ فِی أُفُقٍ مِنَ الْآفَاقِ»(2)؛
(این مصالحه ای است که میان حسن بن علی بن ابی طالب(علیه السّلام) و معاویة بن ابی سفیان می افتد. بر آن قرار با او صلح می کند و امر خلافت به او می گذارد که چون وفات او نزدیک رسد، هیچ کس را به ولیعهدی نصب نکند و کار خلافت به شورا گذارد تا مسلمانان کسی را که صلاح دانند، نصب کنند. شرط دیگر آن است که مسلمانان علی العموم از او ایمن باشند هم به دست و هم به زُفان و با کافه خلایق زندگانی نیکو کند. شرط سیوم آن است که شیعیان و متعلقان و متصلان علی بن ابی طالب هر کجا باشند از او ایمن باشند و به هیچ کس از ایشان اندک و بسیار تعلقی نسازد و تعرضی نرساند. بر این جمله عهد کرد و پذیرفت معاویة بن ابی سفیان حجت و میثاق خدای تعالی بر خویش گرفت و قبول کرد که بر این عهد و شرط وفا کند و هیچ مکر و کید نسگالد. حسن بن علی(علیهما السّلام) و برادر او حسین(علیه السّلام) و هیچ کس را از فرزندان و زنان و خویشان و متصلان ایشان و اهل بیت سید المرسلین را در سرّ و علانیه در حق ایشان بدی نکند و نفرماید و ایشان را در کل احوال هر کجا در اقطار دنیا باشند ایمن دارد و نترساند. و السلام).(3)
«بلاذری» می گوید: «معاویه خود صلح نامه ای نوشت و برای حسن بن علی(علیهما السّلام) فرستاد و آن این بود که من با تو صلح کردم مشروط بر آن که خلافت بعد از من از آن تو باشد و این که بر ضد تو توطئه ای نکنم و در هر سال یک میلیون درهم از بیت المال بدهم به اضافه خراج فسا و دارابجرد. این متن را گواهانی چون محمد بن اشعث کندی و عبدالله بن عامر تأیید کرده و تاریخ کتابت آن ربیع الآخر سال 41 هجری بوده است. زمانی که امام متن مزبور را خواند، فرمود: مرا در طمع چیزی انداخته که اگر آن را می خواستم حکومت را به وی تسلیم نمی کردم. آنگاه عبدالله بن حرث بن نوفل [بن حرث بن عبد المطلب] را نزد معاویه فرستاد و به او فرمود: به معاویه بگو: اگر مردم امنیت دارند، من با او بیعت می کنم. معاویه کاغذ سفیدی را به او داد و گفت: هر چه می خواهی در آن بنویس! امام حسن(علیه السّلام) متنی را نوشت که پیش از این نقل کردیم».(4)
متن مزبور را «ابن شهر آشوب» در مناقب آورده است.(5) «مدائنی» نیز خبر رفتن «عبدالله بن نوفل» و نیز شروطی که اشاره کردیم یاد کرده است.(6) همین طور «ابن صباغ مالکی».(7) بسیاری از مصادر دیگر بدون آن که اشاره به متن خاصی بکنند از شرط جانشینی امام حسن(علیه السّلام) پس از معاویه سخن گفته اند.(8) منابع دیگری نیز از تعهدات مالی نسبت به خراج درابجرد، فسا، اهواز و یا پرداخت یک میلیون درهم در سال یاد کرده اند.(9) همچنین گفته شده است که شرط دیگر آن بوده که معاویه به امیر المؤمنین(علیه السلام) سبّ نکند.(10)
در اینجا باید به دو نکته درباره دو شرط بپردازیم. یکی درباره شرط مالی و دیگری درباره شرط خلافت. درباره شرط مالی که در مصادر متعددی آمده و حتی برخی از شیعیان برای توجیه آن راه هایی را نشان داده اند(11) باید گفت: اصولاً با توجه به آنچه که گذشت، ما تنها متن پیش گفته را درست دانسته و بر این اساس، از اساس وجود چنین شرطی را در قرارنامه نادرست می دانیم. شاهد مهم آن است که وقتی امام شنید که «عبدالله بن نوفل» خود چنین شرطی را با معاویه در میان گذاشته، برآشفت و فرمود: معاویه نمی تواند در بیت المال مسلمانان تعهدی را برای من بپذیرد. این استدلال با شیوه و شیمه ای که از امامان می شناسیم، بخوبی قابل درک است. اکنون سؤال این است که مورخان از کجا چنین شرطی را مطرح کرده اند؟ پاسخ این پرسش از مطالب پیش گفته روشن می شود. در نقل «ابن اعثم» آمده بود که «عبدالله بن نوفل» این شرط را مطرح کرد. «بلاذری» نقل کرده بود که معاویه خود شروطی را نوشت و در میان آنها شرط مالی را مطرح کرد. علاوه بر اینها، به نظر می رسد که شایعاتی نیز برای خراب کردن شخصیت امام از طرف جاسوسان معاویه و بعدها مورخان درباری انتشار یافته باشد. گویا همان هیئتی که از طرف معاویه به «ساباط مدائن» آمد تا درباره صلح مذاکره کند، همین شرط مالی را مطرح کرده بود.(12) نکته دیگری که شاهدی بر عدم وجود شرط مالی در قرارنامه است این که پس از صلح، «سلیمان بن صرد خزاعی» در اعتراض به امام گفت که چرا سهمی برای خود در «عطاء» قرار نداده است.(13)
درباره شرط مربوط به جانشینی امام حسن(علیه السّلام) بجای معاویه نیز نظیر همین استدلال ها وجود دارد. در برخی نقل ها آمده است که بر پایه قرارنامه تنظیم، بنا شد که امام حسن(علیه السّلام) جانشین معاویه باشد و حتی گفته شده است که در آن قرارنامه آمده بود که اگر امام حسن(علیه السّلام) درگذشت، برادرش جانشین معاویه خواهد بود.(14) در این باره نیز، امام حاضر به پذیرش آنچه «عبدالله بن نوفل» مطرح کرده بود (و یا آنچنان که در نقل «بلاذری» و شماری دیگر(15) آمده خود معاویه پیشنهاد کرده بود) نشد. در برابر، امام در متنی که خود تنظیم کرد، از اساس، حق تعیین ولایتعهد را از معاویه گرفت. تأکید امام در آن متن، بر آن بود که معاویه کار خلافت را به مسلمانان واگذار کند. تصوری که امام از معاویه داشت، این بود که او به هر روی در صدد موروثی کردن خلافت خواهد بود. در این صورت بهتر است تا در این قرارنامه دست او بسته شود. اگر امام سخن از جانشینی خود به میان می آورد این خود تأییدی بر نظام موروثی می بود. تعبیر «شوری المسلمین» گرچه اندکی کلی بود، اما راه خلاصی از دست موروثی شدن بود.
ممکن است اظهار شود که چنین چیزی با اعتقاد به «نص» در امامت شیعی سازگاری ندارد. در این باره اولاً باید گفت: مردمی که امام در میانشان زندگی می کرد، اکثریتشان اعتقادی به نص نداشتند. برای این مردم جز این راهی وجود نداشت. به علاوه، حتی اگر مشروعیت به نص باشد، منافات با این اصل ندارد که به هر روی پذیرش مردم در مقبولیت حاکم در مقام رهبری جامعه و نیز بدست گیریِ کار حکومت، امری بدیهی و روشن است.
در قرارنامه صلح، چند نکته قابل تأمل وجود دارد:
الف: نخستین نکته مهم عمل به کتاب خدا، سنت رسول خدا(صلّی اللّه علیه و آله) و سیره خلفای صالح است. اصرار بر چنین موضعی از ناحیه امام بدان دلیل بود که معاویه به هر صورت در چهارچوبه ای محدود شود. آن حضرت پس از آمدن معاویه به کوفه نیز، ضمن سخنانی که بر فراز منبر مسجد کوفه ایراد کرد، همین نکته را به این عبارت بیان فرمود: «إِنَّمَا الْخَلِیفَةَ مَنْ سَارَ بِسِیرَةِ رَسُولِ اللهِ وَ عَمِلَ بِطَاعَتِهِ وَ لَیْسَ الْخَلِیفَةُ مَنْ دَانَ بِالْجُوْرِ وَ عَطَّلَ السُّنَنَ وَ اتَّخَذَ الدُّنْیَا أَباً وَ اُمّاً»؛ (خلیفه کسی است که به سیره پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله) عمل کرده و از او اطاعت کند. خلیفگی به این نیست که خلیفه ستمگری ورزیده، سنت پیامبر را رها نماید و دنیا را به عنوان پدر و مادر خود بگیرد) و در ادامه فرمودند: «وَ إِنْ أَدْرِی لَعَلَّهُ فِتْنَةٌ لَکُمْ وَ مَتَاعٌ إِلَی حِینٍ»؛ (و چه می دانیم، شاید این آزمایشی برای شما و متاعی اندک [برای معاویه] باشد). در این لحظه بود که معاویه از سخنان امام برآشفت.(16) امام در همین خطبه بود که فرمود: «معاویه در حقی با من به نزاع برخاست که از آنِ من بود؛ اما من به خاطر صلاح امت و جلوگیری از خونریزی آن را ترک کردم».(17)
ب: نکته مهم دیگر، مخالفت امام با موروثی شدن خلافت بود که پیش از این به آن اشاره کردیم.
ج: گرفتن امنیت برای شیعیان یکی از اصول مهم این قرارنامه بود. اشاره کردیم که امام در پیامی که در همان آغاز مذاکرات فرستاد، فرمود: اگر معاویه تعهد کند که به مردم امنیت دهد، من با او بیعت می کنم. در تعبیری که در برخی نقل ها آمده اشاره شده است که امام برای «احمر و اسود» تأمین گرفتند. شاید این تعبیر به نحوی گرفتن امنیت برای موالی نیز بوده است، کسانی که امام علی(علیه السّلام) به آنها اعتنای فراوان داشت.
د: شرط دیگر امام آن بود که توطئه ای پنهانی یا آشکار بر ضد امام حسن(علیه السّلام) و یا برادرش امام حسین(علیه السّلام) نداشته باشد. این مسأله نیز از اهمیت ویژه ای برخوردار بود.
معاویه بدون هیچ گونه پیش شرطی، قرارنامه را پذیرفت. او می خواست هر چه زودتر عراق را به تصرف خود در آورد، معاویه [و خود امام نیز] مطمئن بود که این شروط هر چه باشد، او می تواند آنها را زیر پا گذاشته و کنار بگذارد. معاویه به هیچ یک از شروط مذکور پایبند نماند. او نه تنها به کتاب خدا و سیره پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله) عمل نکرد، بلکه در حد عثمان نیز باقی نماند. او یزید را به ولایتعهدی خود برگزید. امنیت را از تمامی شیعیان [حضرت] علی(علیه السّلام) گرفت و «زیاد» و دیگران را بر آنها مسلط کرد. «حصین بن منذر» می گفت: معاویه به هیچ یک از شروط خود با [امام] حسن(علیه السّلام) عمل نکرد، او حُجر و اصحاب او را کشت، پسرش را به جانشینی خود برگزید و کار را به شورا واگذار نکرد و [امام] حسن(علیه السّلام) را نیز مسموم کرد.(18)
همچنین معاویه خطاب به مردم کوفه گفت: «أَلَا إِنِّی کُنْتُ شَرَطْتُ شُرُوطاً أَرَدْتُ بِهَا الْألِفَةَ وَ وَضْعَ الْحَرْبِ، أَلَا وَ إِنَّهَا تَحْتَ قَدَمِی»(19)؛ (من این شروط را بخاطر خاموش کردن آتش فتنه و مدارای با مردم و ایجاد الفت پذیرفتم، اما اکنون همه آنها را زیر پایم میگذارم) و در عبارتی دیگر از او نقل شده است که گفت: «من با شما برای آن که نماز بگذارید یا روزه بدارید یا حج بجای آرید یا زکات بپردازید، نجنگیدم؛ بلکه جنگیدم تا امیری شما [را] بدست آرم و خداوند این را به من عطا کرد و حال آن که شما از آن کراهت داشتید».(20)
گروهی از بصریان به رهبری «حمران بن ابان»، قصد شورش بر معاویه را داشتند. گفته اند او مردم را به بیعت با امام حسین(علیه السّلام) می خوانده است. معاویه، «عمرو بن ارطاة» یا برادرش بُسر را برای سرکوبی وی به بصره اعزام کرد.(21) بدین ترتیب معاویه بر عراق تسلط یافت. او «مغیرة بن شعبه» را به حکومت کوفه گماشت که تا نه سال پس از آن که زنده بود حکومت این شهر را داشت. بصره نیز به «عبدالله بن عامر» که پیش از آن از طرف معاویه در آنجا حکومت داشت سپرده شد.
پینوشتها:
(1). به عنوان مثال گزارش زهری را نگاه کنید در: ترجمة الامام الحسن(علیه السّلام) من تاریخ دمشق، ابن عساکر، علی بن الحسین، محقق: المحمودی، محمد باقر، موسسة المحمودی، بیروت، بی تا، ص 168.
(2). الفتوح، الکوفى، أبو محمد أحمد بن اعثم، دارالکتب العلمیه، بیروت، 1406 ق، ج 4، ص 158-160.
(3). الفتوح، ابن اعثم کوفى، مترجم: مستوفى هروى، محمد بن احمد ، محقق: طباطبائى مجد، غلامرضا ، انتشارات و آموزش انقلاب اسلامى، تهران، 1372 ش، ص 765-766.
(4). کتاب جمل من انساب الأشراف، البلاذرى، أحمد بن یحیى بن جابر، تحقیق: سهیل زکار، ریاض زرکلى، دارالفکر، بیروت، 1417 ق / 1996 م، چاپ اول، ج 3، ص 41-42.
(5). مناقب آل أبی طالب(علیهم السلام)، ابن شهر آشوب مازندرانى، محمد بن على، علامه، قم، 1379 قمری، چاپ اول، ج 4، ص 33.
(6). شرح نهج البلاغة، ابن أبی الحدید، أبو حامد عز الدین عبد الحمید بن هبة الله بن محمد بن محمد، محقق / مصحح: محمد ابوالفضل ابراهیم، کتابخانه آیت الله مرعشی نجفی، قم، 1404 ق، چاپ اول، ج 16، ص 22.
(7). فصول المهمة فی معرفة الأئمة علیهم مالکى، ابن صباغ، منشورات الاعلمی، تهران، بی تا، ص 162-163؛ عوالم العلوم و المعارف والأحوال من الآیات و الأخبار و الأقوال، بحرانى اصفهانى، عبد الله بن نور الله، محقق / مصحح: موحد ابطحى اصفهانى، محمد باقر، مؤسسة الإمام المهدى(عجّل الله تعالى فرجه الشریف)، قم، 1413 ق، چاپ: اول، ج 16، ص 172.
(8). ترجمة الامام الحسن(علیه السّلام)، ابن عساکر، همان، ص 172و 178.
(9). الإمامة و السیاسة المعروف بتاریخ الخلفاء، ابن قتیبة الدینوری، أبو محمد عبد الله بن مسلم، تحقیق: شیری، علی، منشورات رضی، قم، 1413 ق، ص 74؛ ترجمة الامام الحسن(علیه السّلام)، همان، ص 176-177؛ الأخبار الطوال، الدینورى، ابو حنیفه احمد بن داود، محقق: عبد المنعم عامر، مکتبة عیسی البابی، قاهره، 1960 م، ص 217- 218.
(10). ترجمة الامام الحسن(علیه السّلام)، ابن عساکر، همان، ص 176؛ إعلام الورى بأعلام الهدى، طبرسى، فضل بن حسن، دار الکتب الاسلامیه، تهران، 1390 ق، چاپ سوم، ص 206.
(11). مثل آنچه که گفته شده است که بر اساس آیه «ما أَفاءَ اللَّهُ عَلی رَسُولِهِ* ... فَلِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِی الْقُرْبی» امام در بیت المال حقی داشته که این چنین خواسته است تا حق خویش را دریافت کند. (بحار الأنوار، مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى، محقق / مصحح: جمعى از محققان، دار إحیاء التراث العربی، بیروت، 1403 ق، چاپ دوم، ج 44، ص 10)؛ در توجیه دیگری گفته شده است که امام خراج دارابجرد را برای خانواده های شهدای جمل و صفین می خواسته است. (بحار الانوار، همان، ج 44، ص 3؛ عوالم العلوم، همان، ج 16، ص 182 و 187 و 188).
(12). تهذیب تاریخ دمشق، البدران، عبد القادر، دارالمیسره، بیروت، بی تا، ج 4، ص 224؛ تذکرة الخواص، سبط ابن جوزى، یوسف بن قزاغلى، نینوی، تهران، بی تا، ص 198.
(13). کتاب جمل من انساب الأشراف، همان، ج 3، ص 48؛ بحار الانوار، همان، ج 44، ص 29.
(14). الفتوح، همان، ج 5، ص 14؛ عمدة الطالب فی أنساب آل أبى طالب، ابن عنبه حسنى، مکتبة الحیدریه، نجف، 1380 ق، ص 67.
(15). شرح نهج البلاغه، همان، ج 16، ص 21.
(16). ترجمة الامام الحسن(علیه السّلام)، ابن سعد، محقق: طباطبائی، سید عبد العزیز، تراثنا، قم، بی تا، ص 171- 172.
(17). ذخائر العقبى فی مناقب ذوى القربى، الطبری، الحافظ محب الدین أحمد بن عبد الله، دار الکتب، قاهره، 1356 ق، ص 140؛ نظم درر السمطین فی فضائل المصطفى و المرتضى و البتول و السبطین(علیهم السلام)، زرندى حنفى، جمال الدین محمد بن یوسف، محقق: امینی، محمد هادی، نینوا، تهران، بی تا، ص 200- 201؛ بحار الانوار، همان، ج 44، ص 42؛ المحاسن و المساوی، بیهقی، ابراهیم بن محمد، تحقیق: محمد ابوالفضل ابراهیم، دار صادر، بیروت، ۱390 ق، ج 1، ص 53؛ ترجمة الامام الحسن(علیه السّلام)، ابن سعد، همان، ص 173؛ کتاب جمل من انساب الأشراف، همان، ج 2، ص 43.
(18). کتاب جمل من انساب الأشراف، همان، ج 3، ص 47- 48.
(19). همان، ص 44 و 46؛ الفتوح، همان، ج 4، ص 163؛ شرح نهج البلاغه، همان، ج 16، ص 46.
(20). شرح نهج البلاغه، همان، ج 16، ص 46.
(21). کتاب جمل من انساب الأشراف، همان، ج 3، ص 52؛ الفتوح، همان، ج 4، ص 168.
منبع: حیات فکری و سیاسی امامان شیعه (علیهم السلام)، رسول جعفریان،، قم: موسسه انصاریان، 1381 ش.
در مورد موادی که در صلح نامه، بین امام حسن(علیه السّلام) و معاویه به امضا رسید، در مدارک تاریخی اتفاق نظر کاملی وجود ندارد. در اینجا نه تنها شایعات منتشره در آن ایام؛ بلکه غرض ورزی های مورخین و راویان نیز اثر فراوانی در آشفتگی های مربوط به نقل مواد صلح نامه گذاشته است. بزرگ نمایی پاره ای از مواد به همراه سانسور سایر بندهای صلح نامه، جعل موادی غیر واقعی و نادرست، بی توجهی به ذکر شروط اساسی جهات مختلف، تحریفی است که در این نقل های تاریخی بروز کرده است.(1)
صرفه نظر از این موارد، نقل های مختلف و پراکنده ای درباره مواد این صلح نامه وجود دارد که هر کدام قسمتی از متن اصلی را یادآور شدهاند. «آل یاسین» و برخی دیگر این نقل ها را گردآوری کرده اند و در مجموع آنها را در یکجا فراهم آورده اند. در اینجا ما متن اصلی آن را نقل کرده و سپس به برخی از مواردی که به طور پراکنده آمده خواهیم پرداخت.
چند منبع کهن، یکی «ابن اعثم» کوفی، دیگری «بلاذری» و سوم «ابن شهر آشوب» مبادرت به یاد از متن کامل صلح نامه به صورت یک معاهده رسمی کرده اند. مقدماتی که درباره متن مزبور آمده، نشانگر درستی متن مورد نظر می باشد. «ابن اعثم» می نویسد: زمانی که برخورد میان امام و معاویه به صلح انجامید، امام حسن(علیه السّلام) «عبدالله بن نوفل» را خواست و به او فرمود: نزد معاویه برو و به او بگو: «اگر مردم بر جان و مال و فرزندان و زنان خود ایمن هستند، من با تو بیعت می کنم، در غیر این صورت، با تو بیعت نخواهم کرد». عبدالله نزد معاویه رفت و [از پیش خود] به او گفت: «برای صلح شروطی وجود دارد که باید بپذیری. اول آن که خلافت به تو واگذار می شود در صورتی که پس از خود خلافت را به امام حسن(علیه السّلام) واگذار کنی. دیگر این که سالانه 55 هزار درهم از بیت المال به او اختصاص دهی. در ضمن خراج دارابجرد را نیز می باید به او بدهی. مردم نیز باید امنیت کامل داشته باشند».
معاویه این شروط را پذیرفت و سپس دستور داد تا برگه سفیدی آورده، پایین آن را امضا کرد و آن را نزد حسن بن علی(علیه السّلام) فرستاد. زمانی که «عبدالله بن نوفل» بازگشت و مسائلی را که طرح شده بود را بازگفت، امام به او فرمود: اما درباره خلافت پس از معاویه باید بگویم که من خواستار آن نیستم. درباره شرایط مالی نیز که تو پیشنهاد کرده ای، این حق معاویه نیست که در مال مسلمانان برای من تعهدی بپذیرد.
آنگاه امام کاتب خود را فرا خواند و دستور داد تا متن قرارداد را به این صورت تنظیم کند:
«بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ، هَذَا مَا اِصْطَلَحَ عَلَیْهِ الْحَسَنُ بْنُ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ، مُعَاوِیَةَ بْنَ أَبِی سُفْیَانَ، صَالَحَهُ عَلَی أَنْ یُسَلِّمَ إِلَیْهِ وِلَایَةَ أَمْرِ الْمُسْلِمِینَ عَلَی أَنْ یَعْمَلَ فِیهِمْ بِکِتَابِ اللهِ وَ سُنَّةِ نَبِیِّهِ مُحَمَّدٍ صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ وَ سِیرَةِ الْخُلَفَاءِ الصَّالِحِینَ وَ لَیْسَ لِمُعَاوِیَةِ بْنِ أَبِی سُفْیُانَ أَنْ یَعْهَدَ لِأَحَدٍ مِنْ بَعْدِهِ عَهْداً، بَلْ یَکُونُ الْأَمْرُ مِنْ بَعْدِهِ شُوْرَی بَیْنَ الْمُسْلِمِینَ وَ عَلَی أَنَّ النَّاسَ آمِنُونَ حَیْثُ کانُوا مِنْ أَرْضِ اللهِ شَامِهِمْ وَ عِرَاقِهِمْ وَ تَهَامِهِمْ وَ حِجَازِهِمْ وَ عَلَی أَنَّ أَصْحَابَ عَلِیِّ وَ شِیعَتِهِ آمِنُونَ عَلَی أَنْفُسِهِمْ وَ أَمْوَالِهِمْ وَ نِسَائِهِمْ وَ أَوْلَادِهِمْ وَ عَلَی مُعَاوِیَةَ بْنَ أَبِی سُفْیَانَ بِذَلِکَ عَهْدِ اللهِ وَ مِیثَاقِهِ وَ مَا أَخَذَ اللهُ عَلَی أَحَدٍ مِنْ خَلْقِهِ بِالْوَفَاءِ بِمَا أَعْطَی اللهُ مِنْ نَفْسِهِ وَ عَلَی أَنَّهُ لَا یَبْغِیَ لِلْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ وَ لَا لِأَخِیهِ الْحُسَیْنِ وَ لَا لِأَحَدٍ مِنْ اَهْلِ بَیْتِ النَّبِیِّ صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ، غَائِلَةً سِرّاً وَ عَلَانِیَةً وَ لَا یَخِیفُ أَحَداً مِنْهُمْ فِی أُفُقٍ مِنَ الْآفَاقِ»(2)؛
(این مصالحه ای است که میان حسن بن علی بن ابی طالب(علیه السّلام) و معاویة بن ابی سفیان می افتد. بر آن قرار با او صلح می کند و امر خلافت به او می گذارد که چون وفات او نزدیک رسد، هیچ کس را به ولیعهدی نصب نکند و کار خلافت به شورا گذارد تا مسلمانان کسی را که صلاح دانند، نصب کنند. شرط دیگر آن است که مسلمانان علی العموم از او ایمن باشند هم به دست و هم به زُفان و با کافه خلایق زندگانی نیکو کند. شرط سیوم آن است که شیعیان و متعلقان و متصلان علی بن ابی طالب هر کجا باشند از او ایمن باشند و به هیچ کس از ایشان اندک و بسیار تعلقی نسازد و تعرضی نرساند. بر این جمله عهد کرد و پذیرفت معاویة بن ابی سفیان حجت و میثاق خدای تعالی بر خویش گرفت و قبول کرد که بر این عهد و شرط وفا کند و هیچ مکر و کید نسگالد. حسن بن علی(علیهما السّلام) و برادر او حسین(علیه السّلام) و هیچ کس را از فرزندان و زنان و خویشان و متصلان ایشان و اهل بیت سید المرسلین را در سرّ و علانیه در حق ایشان بدی نکند و نفرماید و ایشان را در کل احوال هر کجا در اقطار دنیا باشند ایمن دارد و نترساند. و السلام).(3)
«بلاذری» می گوید: «معاویه خود صلح نامه ای نوشت و برای حسن بن علی(علیهما السّلام) فرستاد و آن این بود که من با تو صلح کردم مشروط بر آن که خلافت بعد از من از آن تو باشد و این که بر ضد تو توطئه ای نکنم و در هر سال یک میلیون درهم از بیت المال بدهم به اضافه خراج فسا و دارابجرد. این متن را گواهانی چون محمد بن اشعث کندی و عبدالله بن عامر تأیید کرده و تاریخ کتابت آن ربیع الآخر سال 41 هجری بوده است. زمانی که امام متن مزبور را خواند، فرمود: مرا در طمع چیزی انداخته که اگر آن را می خواستم حکومت را به وی تسلیم نمی کردم. آنگاه عبدالله بن حرث بن نوفل [بن حرث بن عبد المطلب] را نزد معاویه فرستاد و به او فرمود: به معاویه بگو: اگر مردم امنیت دارند، من با او بیعت می کنم. معاویه کاغذ سفیدی را به او داد و گفت: هر چه می خواهی در آن بنویس! امام حسن(علیه السّلام) متنی را نوشت که پیش از این نقل کردیم».(4)
متن مزبور را «ابن شهر آشوب» در مناقب آورده است.(5) «مدائنی» نیز خبر رفتن «عبدالله بن نوفل» و نیز شروطی که اشاره کردیم یاد کرده است.(6) همین طور «ابن صباغ مالکی».(7) بسیاری از مصادر دیگر بدون آن که اشاره به متن خاصی بکنند از شرط جانشینی امام حسن(علیه السّلام) پس از معاویه سخن گفته اند.(8) منابع دیگری نیز از تعهدات مالی نسبت به خراج درابجرد، فسا، اهواز و یا پرداخت یک میلیون درهم در سال یاد کرده اند.(9) همچنین گفته شده است که شرط دیگر آن بوده که معاویه به امیر المؤمنین(علیه السلام) سبّ نکند.(10)
در اینجا باید به دو نکته درباره دو شرط بپردازیم. یکی درباره شرط مالی و دیگری درباره شرط خلافت. درباره شرط مالی که در مصادر متعددی آمده و حتی برخی از شیعیان برای توجیه آن راه هایی را نشان داده اند(11) باید گفت: اصولاً با توجه به آنچه که گذشت، ما تنها متن پیش گفته را درست دانسته و بر این اساس، از اساس وجود چنین شرطی را در قرارنامه نادرست می دانیم. شاهد مهم آن است که وقتی امام شنید که «عبدالله بن نوفل» خود چنین شرطی را با معاویه در میان گذاشته، برآشفت و فرمود: معاویه نمی تواند در بیت المال مسلمانان تعهدی را برای من بپذیرد. این استدلال با شیوه و شیمه ای که از امامان می شناسیم، بخوبی قابل درک است. اکنون سؤال این است که مورخان از کجا چنین شرطی را مطرح کرده اند؟ پاسخ این پرسش از مطالب پیش گفته روشن می شود. در نقل «ابن اعثم» آمده بود که «عبدالله بن نوفل» این شرط را مطرح کرد. «بلاذری» نقل کرده بود که معاویه خود شروطی را نوشت و در میان آنها شرط مالی را مطرح کرد. علاوه بر اینها، به نظر می رسد که شایعاتی نیز برای خراب کردن شخصیت امام از طرف جاسوسان معاویه و بعدها مورخان درباری انتشار یافته باشد. گویا همان هیئتی که از طرف معاویه به «ساباط مدائن» آمد تا درباره صلح مذاکره کند، همین شرط مالی را مطرح کرده بود.(12) نکته دیگری که شاهدی بر عدم وجود شرط مالی در قرارنامه است این که پس از صلح، «سلیمان بن صرد خزاعی» در اعتراض به امام گفت که چرا سهمی برای خود در «عطاء» قرار نداده است.(13)
درباره شرط مربوط به جانشینی امام حسن(علیه السّلام) بجای معاویه نیز نظیر همین استدلال ها وجود دارد. در برخی نقل ها آمده است که بر پایه قرارنامه تنظیم، بنا شد که امام حسن(علیه السّلام) جانشین معاویه باشد و حتی گفته شده است که در آن قرارنامه آمده بود که اگر امام حسن(علیه السّلام) درگذشت، برادرش جانشین معاویه خواهد بود.(14) در این باره نیز، امام حاضر به پذیرش آنچه «عبدالله بن نوفل» مطرح کرده بود (و یا آنچنان که در نقل «بلاذری» و شماری دیگر(15) آمده خود معاویه پیشنهاد کرده بود) نشد. در برابر، امام در متنی که خود تنظیم کرد، از اساس، حق تعیین ولایتعهد را از معاویه گرفت. تأکید امام در آن متن، بر آن بود که معاویه کار خلافت را به مسلمانان واگذار کند. تصوری که امام از معاویه داشت، این بود که او به هر روی در صدد موروثی کردن خلافت خواهد بود. در این صورت بهتر است تا در این قرارنامه دست او بسته شود. اگر امام سخن از جانشینی خود به میان می آورد این خود تأییدی بر نظام موروثی می بود. تعبیر «شوری المسلمین» گرچه اندکی کلی بود، اما راه خلاصی از دست موروثی شدن بود.
ممکن است اظهار شود که چنین چیزی با اعتقاد به «نص» در امامت شیعی سازگاری ندارد. در این باره اولاً باید گفت: مردمی که امام در میانشان زندگی می کرد، اکثریتشان اعتقادی به نص نداشتند. برای این مردم جز این راهی وجود نداشت. به علاوه، حتی اگر مشروعیت به نص باشد، منافات با این اصل ندارد که به هر روی پذیرش مردم در مقبولیت حاکم در مقام رهبری جامعه و نیز بدست گیریِ کار حکومت، امری بدیهی و روشن است.
در قرارنامه صلح، چند نکته قابل تأمل وجود دارد:
الف: نخستین نکته مهم عمل به کتاب خدا، سنت رسول خدا(صلّی اللّه علیه و آله) و سیره خلفای صالح است. اصرار بر چنین موضعی از ناحیه امام بدان دلیل بود که معاویه به هر صورت در چهارچوبه ای محدود شود. آن حضرت پس از آمدن معاویه به کوفه نیز، ضمن سخنانی که بر فراز منبر مسجد کوفه ایراد کرد، همین نکته را به این عبارت بیان فرمود: «إِنَّمَا الْخَلِیفَةَ مَنْ سَارَ بِسِیرَةِ رَسُولِ اللهِ وَ عَمِلَ بِطَاعَتِهِ وَ لَیْسَ الْخَلِیفَةُ مَنْ دَانَ بِالْجُوْرِ وَ عَطَّلَ السُّنَنَ وَ اتَّخَذَ الدُّنْیَا أَباً وَ اُمّاً»؛ (خلیفه کسی است که به سیره پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله) عمل کرده و از او اطاعت کند. خلیفگی به این نیست که خلیفه ستمگری ورزیده، سنت پیامبر را رها نماید و دنیا را به عنوان پدر و مادر خود بگیرد) و در ادامه فرمودند: «وَ إِنْ أَدْرِی لَعَلَّهُ فِتْنَةٌ لَکُمْ وَ مَتَاعٌ إِلَی حِینٍ»؛ (و چه می دانیم، شاید این آزمایشی برای شما و متاعی اندک [برای معاویه] باشد). در این لحظه بود که معاویه از سخنان امام برآشفت.(16) امام در همین خطبه بود که فرمود: «معاویه در حقی با من به نزاع برخاست که از آنِ من بود؛ اما من به خاطر صلاح امت و جلوگیری از خونریزی آن را ترک کردم».(17)
ب: نکته مهم دیگر، مخالفت امام با موروثی شدن خلافت بود که پیش از این به آن اشاره کردیم.
ج: گرفتن امنیت برای شیعیان یکی از اصول مهم این قرارنامه بود. اشاره کردیم که امام در پیامی که در همان آغاز مذاکرات فرستاد، فرمود: اگر معاویه تعهد کند که به مردم امنیت دهد، من با او بیعت می کنم. در تعبیری که در برخی نقل ها آمده اشاره شده است که امام برای «احمر و اسود» تأمین گرفتند. شاید این تعبیر به نحوی گرفتن امنیت برای موالی نیز بوده است، کسانی که امام علی(علیه السّلام) به آنها اعتنای فراوان داشت.
د: شرط دیگر امام آن بود که توطئه ای پنهانی یا آشکار بر ضد امام حسن(علیه السّلام) و یا برادرش امام حسین(علیه السّلام) نداشته باشد. این مسأله نیز از اهمیت ویژه ای برخوردار بود.
معاویه بدون هیچ گونه پیش شرطی، قرارنامه را پذیرفت. او می خواست هر چه زودتر عراق را به تصرف خود در آورد، معاویه [و خود امام نیز] مطمئن بود که این شروط هر چه باشد، او می تواند آنها را زیر پا گذاشته و کنار بگذارد. معاویه به هیچ یک از شروط مذکور پایبند نماند. او نه تنها به کتاب خدا و سیره پیامبر(صلّی اللّه علیه و آله) عمل نکرد، بلکه در حد عثمان نیز باقی نماند. او یزید را به ولایتعهدی خود برگزید. امنیت را از تمامی شیعیان [حضرت] علی(علیه السّلام) گرفت و «زیاد» و دیگران را بر آنها مسلط کرد. «حصین بن منذر» می گفت: معاویه به هیچ یک از شروط خود با [امام] حسن(علیه السّلام) عمل نکرد، او حُجر و اصحاب او را کشت، پسرش را به جانشینی خود برگزید و کار را به شورا واگذار نکرد و [امام] حسن(علیه السّلام) را نیز مسموم کرد.(18)
همچنین معاویه خطاب به مردم کوفه گفت: «أَلَا إِنِّی کُنْتُ شَرَطْتُ شُرُوطاً أَرَدْتُ بِهَا الْألِفَةَ وَ وَضْعَ الْحَرْبِ، أَلَا وَ إِنَّهَا تَحْتَ قَدَمِی»(19)؛ (من این شروط را بخاطر خاموش کردن آتش فتنه و مدارای با مردم و ایجاد الفت پذیرفتم، اما اکنون همه آنها را زیر پایم میگذارم) و در عبارتی دیگر از او نقل شده است که گفت: «من با شما برای آن که نماز بگذارید یا روزه بدارید یا حج بجای آرید یا زکات بپردازید، نجنگیدم؛ بلکه جنگیدم تا امیری شما [را] بدست آرم و خداوند این را به من عطا کرد و حال آن که شما از آن کراهت داشتید».(20)
گروهی از بصریان به رهبری «حمران بن ابان»، قصد شورش بر معاویه را داشتند. گفته اند او مردم را به بیعت با امام حسین(علیه السّلام) می خوانده است. معاویه، «عمرو بن ارطاة» یا برادرش بُسر را برای سرکوبی وی به بصره اعزام کرد.(21) بدین ترتیب معاویه بر عراق تسلط یافت. او «مغیرة بن شعبه» را به حکومت کوفه گماشت که تا نه سال پس از آن که زنده بود حکومت این شهر را داشت. بصره نیز به «عبدالله بن عامر» که پیش از آن از طرف معاویه در آنجا حکومت داشت سپرده شد.
پینوشتها:
(1). به عنوان مثال گزارش زهری را نگاه کنید در: ترجمة الامام الحسن(علیه السّلام) من تاریخ دمشق، ابن عساکر، علی بن الحسین، محقق: المحمودی، محمد باقر، موسسة المحمودی، بیروت، بی تا، ص 168.
(2). الفتوح، الکوفى، أبو محمد أحمد بن اعثم، دارالکتب العلمیه، بیروت، 1406 ق، ج 4، ص 158-160.
(3). الفتوح، ابن اعثم کوفى، مترجم: مستوفى هروى، محمد بن احمد ، محقق: طباطبائى مجد، غلامرضا ، انتشارات و آموزش انقلاب اسلامى، تهران، 1372 ش، ص 765-766.
(4). کتاب جمل من انساب الأشراف، البلاذرى، أحمد بن یحیى بن جابر، تحقیق: سهیل زکار، ریاض زرکلى، دارالفکر، بیروت، 1417 ق / 1996 م، چاپ اول، ج 3، ص 41-42.
(5). مناقب آل أبی طالب(علیهم السلام)، ابن شهر آشوب مازندرانى، محمد بن على، علامه، قم، 1379 قمری، چاپ اول، ج 4، ص 33.
(6). شرح نهج البلاغة، ابن أبی الحدید، أبو حامد عز الدین عبد الحمید بن هبة الله بن محمد بن محمد، محقق / مصحح: محمد ابوالفضل ابراهیم، کتابخانه آیت الله مرعشی نجفی، قم، 1404 ق، چاپ اول، ج 16، ص 22.
(7). فصول المهمة فی معرفة الأئمة علیهم مالکى، ابن صباغ، منشورات الاعلمی، تهران، بی تا، ص 162-163؛ عوالم العلوم و المعارف والأحوال من الآیات و الأخبار و الأقوال، بحرانى اصفهانى، عبد الله بن نور الله، محقق / مصحح: موحد ابطحى اصفهانى، محمد باقر، مؤسسة الإمام المهدى(عجّل الله تعالى فرجه الشریف)، قم، 1413 ق، چاپ: اول، ج 16، ص 172.
(8). ترجمة الامام الحسن(علیه السّلام)، ابن عساکر، همان، ص 172و 178.
(9). الإمامة و السیاسة المعروف بتاریخ الخلفاء، ابن قتیبة الدینوری، أبو محمد عبد الله بن مسلم، تحقیق: شیری، علی، منشورات رضی، قم، 1413 ق، ص 74؛ ترجمة الامام الحسن(علیه السّلام)، همان، ص 176-177؛ الأخبار الطوال، الدینورى، ابو حنیفه احمد بن داود، محقق: عبد المنعم عامر، مکتبة عیسی البابی، قاهره، 1960 م، ص 217- 218.
(10). ترجمة الامام الحسن(علیه السّلام)، ابن عساکر، همان، ص 176؛ إعلام الورى بأعلام الهدى، طبرسى، فضل بن حسن، دار الکتب الاسلامیه، تهران، 1390 ق، چاپ سوم، ص 206.
(11). مثل آنچه که گفته شده است که بر اساس آیه «ما أَفاءَ اللَّهُ عَلی رَسُولِهِ* ... فَلِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِی الْقُرْبی» امام در بیت المال حقی داشته که این چنین خواسته است تا حق خویش را دریافت کند. (بحار الأنوار، مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى، محقق / مصحح: جمعى از محققان، دار إحیاء التراث العربی، بیروت، 1403 ق، چاپ دوم، ج 44، ص 10)؛ در توجیه دیگری گفته شده است که امام خراج دارابجرد را برای خانواده های شهدای جمل و صفین می خواسته است. (بحار الانوار، همان، ج 44، ص 3؛ عوالم العلوم، همان، ج 16، ص 182 و 187 و 188).
(12). تهذیب تاریخ دمشق، البدران، عبد القادر، دارالمیسره، بیروت، بی تا، ج 4، ص 224؛ تذکرة الخواص، سبط ابن جوزى، یوسف بن قزاغلى، نینوی، تهران، بی تا، ص 198.
(13). کتاب جمل من انساب الأشراف، همان، ج 3، ص 48؛ بحار الانوار، همان، ج 44، ص 29.
(14). الفتوح، همان، ج 5، ص 14؛ عمدة الطالب فی أنساب آل أبى طالب، ابن عنبه حسنى، مکتبة الحیدریه، نجف، 1380 ق، ص 67.
(15). شرح نهج البلاغه، همان، ج 16، ص 21.
(16). ترجمة الامام الحسن(علیه السّلام)، ابن سعد، محقق: طباطبائی، سید عبد العزیز، تراثنا، قم، بی تا، ص 171- 172.
(17). ذخائر العقبى فی مناقب ذوى القربى، الطبری، الحافظ محب الدین أحمد بن عبد الله، دار الکتب، قاهره، 1356 ق، ص 140؛ نظم درر السمطین فی فضائل المصطفى و المرتضى و البتول و السبطین(علیهم السلام)، زرندى حنفى، جمال الدین محمد بن یوسف، محقق: امینی، محمد هادی، نینوا، تهران، بی تا، ص 200- 201؛ بحار الانوار، همان، ج 44، ص 42؛ المحاسن و المساوی، بیهقی، ابراهیم بن محمد، تحقیق: محمد ابوالفضل ابراهیم، دار صادر، بیروت، ۱390 ق، ج 1، ص 53؛ ترجمة الامام الحسن(علیه السّلام)، ابن سعد، همان، ص 173؛ کتاب جمل من انساب الأشراف، همان، ج 2، ص 43.
(18). کتاب جمل من انساب الأشراف، همان، ج 3، ص 47- 48.
(19). همان، ص 44 و 46؛ الفتوح، همان، ج 4، ص 163؛ شرح نهج البلاغه، همان، ج 16، ص 46.
(20). شرح نهج البلاغه، همان، ج 16، ص 46.
(21). کتاب جمل من انساب الأشراف، همان، ج 3، ص 52؛ الفتوح، همان، ج 4، ص 168.
منبع: حیات فکری و سیاسی امامان شیعه (علیهم السلام)، رسول جعفریان،، قم: موسسه انصاریان، 1381 ش.
پرسش و پاسخ مرتبط
تازه های پرسش و پاسخ
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}